هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از شکستن پیمان و عهد توسط معشوق شکایت میکند و بیان میکند که با وجود این خیانت، هنوز به پیوند و الفت با او پایبند است. او به توصیف حالات معشوق میپردازد که چگونه مست و مخمور با ساغر و خنجر در دست ظاهر میشود و هر کجا مینشیند، فتنهها برمیخیزد. شاعر در پایان از ساقی طلب شراب میکند تا از مینوشی و مستی چشمهای معشوق رهایی یابد و در پاسخ به پرسش درباره زمان رسیدن به آرزوها، جواب میشنود که آن زمانی است که از خود بگذرد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عاشقانه پیچیده، شکایت از رابطه و استفاده از استعارههای شراب و مستی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامناسب یا نامفهوم باشد.
غزل شماره ۱۸۴
تو چون پیمان عهدت می شکستی
چرا با ما نخستین عهد بستی
من از تو نگسلم پیوند و الفت
اگرچه رشتهٔ جانم گسستی
سحرگاهان برون شد مست و مخمور
بدستی ساغر و خنجر بدستی
هزاران رستخیز و فتنه برخواست
بهرجا کان پری یکدم نشستی
بده ساقی دگر رطل گرانم
که من مستم ز چشم می پرستی
بدو گفتم دهی کی کام اسرار
بگفتا آن زمان کز خودبرستی
چرا با ما نخستین عهد بستی
من از تو نگسلم پیوند و الفت
اگرچه رشتهٔ جانم گسستی
سحرگاهان برون شد مست و مخمور
بدستی ساغر و خنجر بدستی
هزاران رستخیز و فتنه برخواست
بهرجا کان پری یکدم نشستی
بده ساقی دگر رطل گرانم
که من مستم ز چشم می پرستی
بدو گفتم دهی کی کام اسرار
بگفتا آن زمان کز خودبرستی
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شماره ۱۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.