۳۰۸ بار خوانده شده

غزل شماره 23

زاهد نشُسته دست ز تن جانت آرزوست؟
جان را فدا نساخته جانانت آرزوست؟

نازرده پای در طلب از زخم نیش خار
سیر گل و صفای گلستانت آرزوست؟

چون کودکان بی‌خبر از راه و رسم و عشق
روز وصال بی شب هجرانت آرزوست؟

بیرون نکرده دیو طبیعت ز ملک تن
اهریمنا، نگین سلیمانت آرزوست؟

از خسروان ملک بقا خلعت وجود
بی ترک برگ عالم امکانت آرزوست؟

یک ره کمر نبسته به خدمت چو بندگان
همواره قرب حضرت سلطانت آرزوست؟

وحدت خیال بیهده تا کی، عبث چرا
حور و قصور و کوثر و غلمانت آرزوست؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره 22
گوهر بعدی:غزل شماره 24
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.