هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از عشق بی‌پایان و رنج‌های عاشق سخن می‌گوید. شاعر از زلف معشوق و تأثیر آن بر دل‌ها می‌نویسد و از غیرت، آتش عشق و رنج‌های جان‌سوز خود می‌گوید. همچنین، به از دست دادن آبرو و تسلیم شدن در برابر معشوق اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر دشوار بوده و ممکن است برای آن‌ها نامناسب باشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و مفاهیم به‌کاررفته نیاز به سطحی از بلوغ فکری و عاطفی دارند.

شمارهٔ ۲۱۰

بس که زلف سرکشت در کار دلها در نشست
هیچ کس در شهر از این سودای بی پایان نرست

عاشقان گشته به راحت خاک و من در غیرتم
کان غبار غیر بر دامان تو خواهد نشست

تو سنت در سینه من نعل در آتش نهاد
هست از آنجا آتشی کز نعل یکران تو جست

سوختی جان مرا و حال من پرسی که چیست
ای عفاک الله، چه گویم جان من هست، آن چه هست

آبروی من که رفت از تو، اگر خون ریزیم
هم به آب روی پاکان که نشویم از تو دست

صد هزار امضای دستور خرد را محو کرد
زلف تو، گر عامل دلهاست یا خوان شکست

من ز خوان خود خراب و در کمین جان خیال
دزد کرد آن گرد کالا، باده نوش افتاده مست

وه که کینش بود با خسرو که از خونش بگشت
وز پی دشواری جان کندنش از غمزه خست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.