۳۱۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۳۲

اینچنین تند که آن قلب شکن می آید
سهمی از غمزه او در دل من می آید

چه خطا رفت ندانم که بر ابرو زده چین؟
بهر آرا من آن ترک ختن می آید

سخنی از دهنش گفتم و زد بر دهنم
بهر هیچ آن همه خواری و زدن می آید

مستی و رندی و عاشق کشی و شیوه و ناز
هر چه گویند ازان تنگ دهن می آید

به وفاداری او گشت تنم خاک و هنوز
نکهت دوستی او ز کفن می آید

چشم بر هم زدی و گشت روان از نظرم
دور باشد که به یک چشم زدن می آید

خسروا، شعر تو اسرار خدا نیست مگر؟
کز سخنهای توام بوی حسن می آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.