۲۷۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۳۹

اهل خرد که از همه عالم بریده اند
داند خرد که از چه به کنج آرمیده اند

دانندگان که وقت جهان خوش بدیده اند
خوش وقت شان که گوشه عزلت گزیده اند

محرم درون پرده مقصود نیستند
جز عاشقان که پرده عصمت دریده اند

برتر جهان به جاده همت که کاهل اند
آن بختیان که سدره و طوبی چریده اند

در بیضه پر مرغ بروید، برون تر آی
کت پر دهد، کزان به بلندی پریده اند

جان نیز هست با دگران این گروه را
کز بهر عزم عالم وحدت پریده اند

نارفته ره، رونده به جایی نمی رسد
ناچار رفته اند ره، آنگه رسیده اند

وان جان کنان که در غم مال است جان شان
جان داده اند و پاره خاکی خریده اند

خسرو، مگوی بد که درین گنبد از صدا
خلق آنچه گفته اند، همان را شنیده اند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.