هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و دل‌باختگی خود سخن می‌گوید و درد هجران و جدایی را بیان می‌کند. او از بی‌قراری و آتش درون خود در شب‌های دوری می‌گوید و آرزوی وصال را دارد. همچنین، از جفاهای معشوق شکایت کرده و از او می‌خواهد که رحم کند.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از عبارات مانند 'آتش در دلم' و 'رنجه داری در جفاش' ممکن است برای سنین پایین نامناسب باشد.

شمارهٔ ۱۱۵۱

گر نه من دیوانه گشتم زین دل بدنام خویش
بهر چه گویم صبا و مرغ را پیغام خویش

چون در آید شام، آتش در دلم گیرد ز هجر
خوش چراغی می فروزم هر شب اندر شام خویش

رفت خوابم ناگهان، چند از خیال موی تو
سلسله بندم به پای جان بی آرام خویش

نیست چون بخت وصالم بهر صبر از خون دل
هر دمی یک جا نویسم نام تو با نام خویش

صد سموم فتنه ز آه خلق سویت می وزد
روی پنهان کن، ببخشا بر رخ گلفام خویش

کیست خسرو تا لب خود رنجه داری در جفاش؟
این چنین هم جابه جا ضایع مکن دشنام خویش
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.