هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و اشتیاق خود به دیدن معشوق می‌گوید. او از درد دوری و ناتوانی در دیدن چهره‌ی زیبای معشوق رنج می‌برد و آرزو می‌کند حتی برای لحظه‌ای بتواند او را ببیند. شاعر از احساسات آتشین خود می‌گوید و از باغبان می‌خواهد تا راهی به باغ نشانش دهد تا شاید بتواند از دور تماشای معشوق را کند. او از حالات مختلفی مانند گریه، بی‌خودی و حیرانی در عشق سخن می‌گوید و در نهایت، از آرزوی دیدن معشوق به تنهایی و خلوت با او می‌نالد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه‌ی عمیق و احساسات پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای شعری نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

شمارهٔ ۱۳۱۴

هر دم بنتوانم که آن رخسار زیبا بنگرم
جایی که روزی دیده ام رو آرم آنجا بنگرم

گه گریه پوشد چشم و گه بیخود شوم، چون در رسد
ممکن نگردد هیچ گه کان روی زیبا بنگرم

آتش بتر گیرد به دل، هر چند بر یاد رخش
بیرون روم، وز هر طرف گلهای صحرا بنگرم

ای باغبان، لطفی بکن در بوستان ره ده مرا
گر نخل ندهد میوه ای، باری تماشا بنگرم

زینسان که دل پر شد ز جان، هم دل تهی دادی برون
ما را یکی هم خود بگو کت از چه یارا بنگرم

دیدن نیارم چون رخت، پابوس خود نگذاریم
بگذار باری یک نظر در پشت آن پا بنگرم

تو خود ز بهر آزمون شوخی کنی، کین سو مبین
لیکن من بیهوش را که هوش دل تا بنگرم

از دیدنت جان می رود، در جان رود چون بینمت
حیرانم اندر کار خود کت جان دهم تا بنگرم

خونابه خسرو به دل افسرده تو بر تو به دل
چرخم نداد آن بخت کت از خلق تنها بنگرم
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.