۲۵۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۵۹

چو من ز دوست به داغ درونه خرسندم
نه دوستی بود، ار دل به همرهی بندم

اگر به تیغ ببرند بند بند مرا
تو ذکر وصل خودم کن که باز پیوندم

چو مو که برکنی و باز روید، آن غم تست
که باز رست به دل هر پیش که برکندم

هزار کوه غم ار بر دلم نهی، بکشم
غبار خنگ تو بر دامن تو بربندم

ز بهر کشتن خویشش حیات خواهم و بس
اگر حیات دهد بعد ازین خداوندم

رو مدار که از دیدنت شوم محروم
چنین که من به جمال تو آرزومندم

دل شکسته خسرو تهی کنم یک بار
شوند محرم اگر دل شکسته ای چندم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.