۲۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۷۳

جان ز هجرت چیست، زار افتاده ای
دل ز عشقت بیقرار افتاده ای

من کیم، زاری حزینی بیدلی
غم خوری بی غمگسار افتاده ای

دردمندی مستمندی خسته ای
کارزار کار زار افتاده ای

خاکی بی آبرویی در هوا
آتشین آهی ز کار افتاده ای

دردنوشی، جانفروشی در خروش
بیکسی بی کار و بار افتاده ای

جان غریبی، بی نصیبی از حبیب
دور از یار و دیار افتاده ای

مبتلایی بینوایی در بلا
جان نثار دل فگار افتاده ای

بلبلی با غلغلی بی روی گل
وز میانه بر کنار افتاده ای

پای در گل، دست بر دل، سر به پیش
رفته عزت، سخت خوار افتاده ای

بیدلی بی دلبری بی مونسی
بی زر و بی زور و زار افتاده ای

خسته فرهادی، شکسته وامقی
خسروی بی خواستگار افتاده ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۷۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.