هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق نافرجام و درد دوری از معشوق می‌گوید. او از بی‌توجهی معشوق شکایت دارد و آرزو می‌کند که ای کاش معشوق قدر عشق او را می‌دانست. شاعر از روزهای خوش گذشته یاد می‌کند و از وضعیت فعلی خود که در آتش عشق می‌سوزد، گله می‌کند.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عاشقانه‌ای است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به‌کاررفته در شعر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و عاطفی دارد.

شمارهٔ ۱۹۱۸

فسون چشمش ار خوابم نبستی
چرا چشمم چنین در خون نشستی؟

وگر بودی به چشمش مردمی هیچ
بدینسان در به روی من نبستی

ور از خوبان به آسانی شدی دل
ز آه عاشقان آتش بخستی

خوش آن وقتی که گاهی از سر ناز
بدیدی سوی ما و برشکستی

ببازم جان که دل خود بیش از آن برد
مقامر پخته ای من خام دستی

مؤذن چند خوانی در نمازم
چه می خواهی ز چون من بت پرستی

بتا، گر گویمت بوسی ز لب ده
مگیر این بیهده گویی ز پستی

ز تو یک غمزه، وز عشاق شهری
ز تو یک تیر، وز عشاق شستی

رخت را کاش خسرو سیر دیدی
که مردی و ز نادیدن برستی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.