هوش مصنوعی: این شعر از سنایی غزنوی بیانگر درد فراق و جدایی از معشوق است. شاعر با استفاده از تصاویر شاعرانه مانند مرغ محبوس، شمع و پروانه، و آفتاب و ذره، احساس تنهایی و اشتیاق خود را به وصل معشوق توصیف می‌کند. او از بی‌قراری خود می‌گوید و تنها چاره را در وصال معشوق می‌داند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن برای نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۳۱

ای بدل کرده آشنایی را
برگزیده زما جدایی را

خوی تیز ازبرای آن نبود
که ببرند آشنایی را

در فراقت چو مرغ محبوسم
که تصور کند رهایی را

مژه در خون چو دست قصابست
بی تو مر دیده سنایی را

شمع رخساره تو می طلبم
همچو پروانه روشنایی را

آفتابی و بی تو نوری نیست
ذره یی این دل هوایی را

عندلیبم بجان همی جویم
برگ گل دفع بینوایی را

بی جمالت چو سیف فرغانی
ترک کردم سخن سرایی را

چاره کارها بجستم و دید
چاره وصل است بی شمایی را
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.