هوش مصنوعی: شاعر در این شعر عاشقانه، خود را بنده و مرید معشوقه‌ای توصیف می‌کند که مانند گلستانی زیبا است. او از درد عشق و دوری از معشوق می‌نالد و از او می‌خواهد که با لطف و مهربانی با او رفتار کند. شاعر خود را غریب و گدایی در کوی معشوق می‌داند و از بی‌خوابی و اشک‌هایش به عنوان نشانه‌های عشق یاد می‌کند. او از ناتوانی عقل در برابر عشق سخن می‌گوید و از معشوق می‌خواهد که به او رحم کند. شاعر همچنین به مقایسه‌هایی مانند لیلی و مجنون اشاره می‌کند و عشق خود را بی‌نظیر می‌داند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و ادبی است که درک آن به بلوغ فکری و احساسی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۴۲

ای گلستان حسن ترا بنده عندلیب
درد مراست نرگس بیمار تو طبیب

بازم بخوان بلطف و بنازم ز در مران
هرچند گل نیاز ندارد بعندلیب

در حال من نظر کن و از آه من بترس
کز عشق بهره مندم و از وصل بی نصیب

زنهار با غریب و گدا لطف کن که من
در کوی تو گدایم و در شهر تو غریب

در شهر با توام خبر عشق فاش شد
از اشکم این تواتر و از شعرم این نسیب

عقلم چنان برفت که امروز عاجزست
ز اصلاح من معلم وز ارشاد من ادیب

حسنت رضا نداد بسامان (کار) من
لیلی روا نداشت که مجنون بود لبیب

با روی چون نگار تو خاک رهست گل
با زلف مشکبار تو درد سرست طیب

با جز تو دوستی نبود شغل اهل دل
حاشا که دستکار مسیحا بود صلیب

این بنده از وصال تو محروم بهر چیست
او در طلب مجد و تویی در دعا مجیب

تیر دعای من بنشانه نمی رسد
الرمی قد تواتر والسهم لایصیب

من داعی توام باجابت امیدوار
داعیک لایرد و راجیک لایخیب

نبود شکیب از گل روی تو سیف را
تا عندلیب منبر گل را بود خطیب
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.