هوش مصنوعی:
شاعر در این متن عاشقانه از عشق و علاقه خود به معشوق سخن میگوید و بیان میکند که دستان معشوق برای او گوهری ارزشمند است. او از ناتوانی خود در رسیدن به معشوق و شادی واقعی میگوید، اما همچنان عشق خود را ابراز میکند. شاعر همچنین از فقر خود و ناتوانی در ارائه هدایای مادی سخن میگوید، اما عشق او در دلش باقی است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عاشقانه و ادبی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد. همچنین، درک کامل این متن نیاز به آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد.
شمارهٔ ۶۷
گرمرا زلفت اوفتد در دست
نکنم کوته ازتو دیگر دست
گرچه من هم نمی رسم شادم
که بزلفت نمی رسد هر دست
خاک پای تو گوهریست عزیز
کی رسد بنده را بگوهر دست
تا زلعلت شکر بدست آریم
چون مگس می زنیم برسر دست
هرکرا بر لب تو دست بود
کی بیالاید او بشکر دست
اهل دل را نداد در همه عمر
دلستانی زتو نکوتر دست
برسرت جان فشان کنم کامروز
نیست چیزی دگر مرا بر دست
عذر خود گفت سیف فرغانی
که فقیرم، نمی دهد زر دست
در دلم هست مهر تو چه شود
اگرت شعر من بود در دست
نکنم کوته ازتو دیگر دست
گرچه من هم نمی رسم شادم
که بزلفت نمی رسد هر دست
خاک پای تو گوهریست عزیز
کی رسد بنده را بگوهر دست
تا زلعلت شکر بدست آریم
چون مگس می زنیم برسر دست
هرکرا بر لب تو دست بود
کی بیالاید او بشکر دست
اهل دل را نداد در همه عمر
دلستانی زتو نکوتر دست
برسرت جان فشان کنم کامروز
نیست چیزی دگر مرا بر دست
عذر خود گفت سیف فرغانی
که فقیرم، نمی دهد زر دست
در دلم هست مهر تو چه شود
اگرت شعر من بود در دست
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.