هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عارفانه است که در آن شاعر از عشق و وفاداری سخن می‌گوید و بیان می‌کند که برخی چیزها مانند عشق و وفا آنقدر ارزشمند هستند که نمی‌توان به راحتی از آنها گذشت. همچنین، شاعر به دشواری‌های عشق و محبت اشاره می‌کند و تأکید می‌کند که برخی چیزها مانند خاک کوی معشوق یا محبت او، حتی با تمام ثروت جهان نیز قابل معامله نیستند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عارفانه است که درک آن ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار باشد. همچنین، برخی از عبارات نیاز به تفسیر و درک بیشتری دارند که مناسب سنین بالاتر است.

شمارهٔ ۶۸

گرچه از بهر کسی جان نتوان داد ز دست
چیست جان کز پی جانان نتوان داد ز دست

ای گلستان وفا خار جفا لازم تست
از پی خار گلستان نتوان داد ز دست

همچو تو دوست مرا دست بدشواری داد
چون بدست آمدی آسان نتوان داد ز دست

گرچه آن زلف پریشانی دلراست سبب
آن سر زلف پریشان نتوان داد ز دست

دی یکی گفت برو ترک غم عشق بگو
بچنان وسوسه ایمان نتوان داد ز دست

خاک کوی تو بملک دو جهان نفروشم
گوهر قیمتی ارزان نتوان داد ز دست

جای موری که مرا دست دهد بر در تو
بهمه ملک سلیمان نتوان داد ز دست

محنتت را که گدایانش چو نعمت بخورند
بهمه دولت سلطان نتوان داد ز دست

سیف فرغانی اگر چند توانگر باشی
بر درش جای گدایان نتوان داد ز دست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.