۲۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۰

تو آن شاهی که سلطانت غلامست
زشاهان جز ترا خدمت حرامست

تو داری ملک وبر سلطان خراجست
توداری حسن وز خورشید نامست

بپیش آفتاب روی تو ماه
اگر چه بدر باشد ناتمامست

بشب استاره اندر شبهه افتد
که روی تو کدام ومه کدامست

ملاحت را بسی اسرار مضمر
در آن صورت چو معنی در کلامست

حلاوت در لب لعل تو دایم
چو شین درشهد وسین اندر سلامست

گرم در حلقه خاصان در آری
عجب نبود که الطاف تو عامست

اگر ناسوخته در هجر وصلت
طمع دارم مرا سودای خامست

چو بیگانه ننالم گرچه برمن
برای دوست از دشمن ملامست

بمروارید چون قطره است خوش دل
صدف کز آب دریا تلخ کامست

بشعر اندر میان دوستانش
چو سعدی سیف فرغانی همامست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.