هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر عاشقانه از عشق بیپایان خود به معشوق میگوید و بیان میکند که هیچچیز نمیتواند او را از این عشق سیر کند. او از زیباییهای معشوق، وفاداری خود و بیتوجهی به دنیا در برابر عشقش سخن میگوید.
رده سنی:
15+
این شعر دارای مفاهیم عاشقانه عمیق و استفاده از استعارههای ادبی است که درک آن برای کودکان دشوار بوده و بیشتر مناسب نوجوانان و بزرگسالان است. همچنین، برخی از اصطلاحات و مفاهیم بهکاررفته نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
شمارهٔ ۱۰۶
مرا که یک نفس از وصل یار سیری نیست
زبوسه صبر نه واز کنار سیری نیست
ازآن گلی که ز رنگش خجل شود لاله
چو عندلیب مرا از بهار سیری نیست
اگر جهان همه پر گل کنند رنگ برنگ
مرا زدیدن آن لاله زار سیری نیست
درخت حسن گلی ماه رو ببار آورد
چو نحلم ازگل آن شاخسار سیری نیست
گرم چو عود بسوزند برسر آتش
مرا از آن شکر آبدار سیری نیست
بدست دشمنی ار بر سرم زند شمشیر
مرا زدوستی آن نگار سیری نیست
جماعتی که چومن منصفند می گویند
که یار را چه عجب گر زیار سیری نیست
گرم چو گوی نهد اسب یار برسر پای
مرا از آن شه چابک سوار سیری نیست
مرا زدوست اگر مرده باشم اندرخاک
بگویم ونشوم شرمسار، سیری نیست
بخورد دهر بسی همچو سیف فرغانی
هنوز در شکم روزگار سیری نیست
زبوسه صبر نه واز کنار سیری نیست
ازآن گلی که ز رنگش خجل شود لاله
چو عندلیب مرا از بهار سیری نیست
اگر جهان همه پر گل کنند رنگ برنگ
مرا زدیدن آن لاله زار سیری نیست
درخت حسن گلی ماه رو ببار آورد
چو نحلم ازگل آن شاخسار سیری نیست
گرم چو عود بسوزند برسر آتش
مرا از آن شکر آبدار سیری نیست
بدست دشمنی ار بر سرم زند شمشیر
مرا زدوستی آن نگار سیری نیست
جماعتی که چومن منصفند می گویند
که یار را چه عجب گر زیار سیری نیست
گرم چو گوی نهد اسب یار برسر پای
مرا از آن شه چابک سوار سیری نیست
مرا زدوست اگر مرده باشم اندرخاک
بگویم ونشوم شرمسار، سیری نیست
بخورد دهر بسی همچو سیف فرغانی
هنوز در شکم روزگار سیری نیست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.