هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از عشق، خطرات آن، و زیبایی معشوق سخن میگوید. او از دردها و رنجهای عشق و همچنین از امیدها و آرزوهایش میگوید. شاعر از معشوق به عنوان سلطان یاد میکند و از تأثیر صحبت او بر زندگی خود سخن میگوید. در پایان، شاعر به فقر و غمهای مادی اشاره میکند و از عشق به عنوان یک ارزش والا یاد میکند.
رده سنی:
16+
متن شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و برخی اشارات به رنج و درد عشق است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و زبان شعری کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
شمارهٔ ۱۴۸
دی یکی گفت که از عشق خبرها دارد
سر خود گیر که این کار خطرها دارد
دگری گفت قدم در نه و اندیشه مکن
اندرین بحر که این بحر گهرها دارد
ای گرو برده ز خوبان، به جز از شیرینی
قصب السبق کمال تو شکرها دارد
آنچه از حسن تو دیدم ز کبوتر طوقیست
وه که طاوس جمال تو چه پرها دارد
آمد بر در تو تا مگر از صحبت تو
چون تو سلطان شوم و صحبت اثرها دارد
همه دانند ز درویش و توانگر در شهر
کین گدا از پی در یوزه چه درها دارد
گر چه در صف غلامان تو دارم کاری
شاخ دولت به جز این میوه ثمرها دارد
کیسه پر کرده ام از نقد امید و املم
بر میان از پی این کیسه کمرها دارد
هفت عضوم ز غم عشق تو خون می گریند
اشک خونین به جز از چشم ممرها دارد
از غم اندیشه ندارم که درین کار دلم
از پی خون شدن ای دوست جگرها دارد
گر بتیغم بزنی کشته نگردم که چو شمع
گردنم از پی شمشیر تو سرها دارد
انده عشق تو امروز درآویخت چو فقر
بگدایان که توانگر غم زرها دارد
سیف فرغانی اگر مرد بود بنشیند
پس هر پرده که در پیش سقرها دارد
سر خود گیر که این کار خطرها دارد
دگری گفت قدم در نه و اندیشه مکن
اندرین بحر که این بحر گهرها دارد
ای گرو برده ز خوبان، به جز از شیرینی
قصب السبق کمال تو شکرها دارد
آنچه از حسن تو دیدم ز کبوتر طوقیست
وه که طاوس جمال تو چه پرها دارد
آمد بر در تو تا مگر از صحبت تو
چون تو سلطان شوم و صحبت اثرها دارد
همه دانند ز درویش و توانگر در شهر
کین گدا از پی در یوزه چه درها دارد
گر چه در صف غلامان تو دارم کاری
شاخ دولت به جز این میوه ثمرها دارد
کیسه پر کرده ام از نقد امید و املم
بر میان از پی این کیسه کمرها دارد
هفت عضوم ز غم عشق تو خون می گریند
اشک خونین به جز از چشم ممرها دارد
از غم اندیشه ندارم که درین کار دلم
از پی خون شدن ای دوست جگرها دارد
گر بتیغم بزنی کشته نگردم که چو شمع
گردنم از پی شمشیر تو سرها دارد
انده عشق تو امروز درآویخت چو فقر
بگدایان که توانگر غم زرها دارد
سیف فرغانی اگر مرد بود بنشیند
پس هر پرده که در پیش سقرها دارد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.