هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از فرغانی، زیبایی و جذابیت معشوق را با استفاده از استعارههای مذهبی و طبیعی توصیف میکند. شاعر از زلف و رخسار معشوق سخن میگوید که مانند کفر و دین در هم آمیختهاند و هر بینندهای را مجذوب خود میکنند. همچنین، او از غم عشق و تأثیرات آن بر خود مینالد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عرفانی و عاشقانه پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارههای مذهبی و عمیق نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۱۶۰
تویی که زلف و رخت رو بکفر و دین دارد
که هر دوتا با بد رنگ آن و این دارد
کسی که نقش رخ و زلف تست در دل او
موحدیست که در سینه کفر و دین دارد
حدیث زلف تو بسیار گفتم و چکنم
مرا غم تو پریشان سخن چنین دارد
چه دلبری تو که نازاده مریم حسنت
هزار عیسی گویا در آستین دارد
بزیر سایه زلف از قفات می تابد
همان شعاع که خورشید در جبین دارد
چو آفتاب رخت دید آسمان می خواست
که همچو سایه تراروی بر زمین دارد
خط تو سلسله از مشک بر قمر بندد
لب تو پای مگس را در انگبین دارد
بتلخ گویی آن لب شکایت از که کنم
چو بخت شورمنش هر زمان برین دارد
بغمزه ریخته ای خون سیف فرغانی
مگر که چشم تو از مردمی همین دارد
که هر دوتا با بد رنگ آن و این دارد
کسی که نقش رخ و زلف تست در دل او
موحدیست که در سینه کفر و دین دارد
حدیث زلف تو بسیار گفتم و چکنم
مرا غم تو پریشان سخن چنین دارد
چه دلبری تو که نازاده مریم حسنت
هزار عیسی گویا در آستین دارد
بزیر سایه زلف از قفات می تابد
همان شعاع که خورشید در جبین دارد
چو آفتاب رخت دید آسمان می خواست
که همچو سایه تراروی بر زمین دارد
خط تو سلسله از مشک بر قمر بندد
لب تو پای مگس را در انگبین دارد
بتلخ گویی آن لب شکایت از که کنم
چو بخت شورمنش هر زمان برین دارد
بغمزه ریخته ای خون سیف فرغانی
مگر که چشم تو از مردمی همین دارد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.