۲۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۱

مه نکویی زروی او دارد
شب سیاهی زموی او دارد

خود بدین چشم چون توان دیدن
آنچه از حسن روی او دارد

از سر کوی او بکعبه مرو
کعبه خانه بکوی او دارد

گل ببستان جمال ازو گیرد
مشک درنافه بوی او دارد

نه تو تنهاش آرزومندی
هرچه هست آرزوی او دارد

ذره گر در هوا کند حرکت
هوس جست و جوی او دارد

ناله بلبل از پی گل نیست
روز و شب گفت و گوی او دارد

من بجان مایلم بدان عاشق
که دلش میل سوی او دارد

سیف از گریه خاک راتر کرد
آبها سر بجوی او دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.