۲۸۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۰

گر نور حسن نبود رو کی چو ماه باشد
ور رنگ و بوی نبود گل چون گیاه باشد

اندر زمین چه جویی آنرا که از نکویی
چون آسمانش بر رو خورشید و ماه باشد

ای دانه وجودت بی مغز جان چو کاهی
گر جان مغز نبود دانه چو کاه باشد

صورت بجان معنی آراستست ورنی
در خانهای شطرنج از چوب شاه باشد

جانرا درین گریبان (دیگر) سریست با تو
کین سر که هست پیدا آنرا کلاه باشد

تو معتبر بعشقی ای مشتغل بصورت
وین را ز روی معنی بیتی گواه باشد

گر نان خور نباشد بر روی خوان گردون
چون پشت دیگ مه را کاسه سیاه باشد

گر کم ز تار مویی از تست با تو باقی
می دان که از تو تا او بسیار راه باشد

سر را بدست خدمت جاروب کوی او کن
تا مر ترا درین ره آن پایگاه باشد

ای سیف عاشق او آفاق را بسوزد
زآن آتشی که او را در دود آه باشد

با صد هزار لشکر سلطان نباشد ایمن
زآن صفدری که او را همت سپاه باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.