۲۷۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۹

دل زدستم شد و دلدار بدستم نامد
سخت بی یارم وآن یار بدستم نامد

زآن گلستان که ببویش همه آفاق خوشست
گل طلب کردم و جز خار بدستم نامد

سوزن عقل بسی جامه تدبیر بدوخت
لیک سر رشته این کار بدستم نامد

در تمنای وصالش بامید شادی
غم بسی خوردم وغمخوار بدستم نامد

دردم آنست که بیمار کسی گشت دلم
که ازو داروی بیمار بدستم نامد

ای تو صد ره بسر زلف زمن جان برده
این سر زلف تو یکبار بدستم نامد

جور صد یار جفاکار کشیدم بامید
که یکی یار وفادار بدستم نامد

همچو خود بلبل شوریده بسی دیدم لیک
در جهان همچو تو گلزار بدستم نامد

چند از بهر گلی حلقه زدم بر در باغ
غیر خار از سر دیوار بدستم نامد

من بوصف لب لعلش شکرافشان کردم
لیک آن لعل شکربار بدستم نامد

سیف فرغانی گرچه زشکر محرومی
طوطیی چون تو بگفتار بدستم نامد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.