۲۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۰

چون قهرمان عشق تو با هر که کین کند
گر آسمان بود بدو روزش زمین کند

عشقت که کفر پیش وی ایمان کند درست
از حسن لشکر آرد وتاراج دین کند

خورشید روی تو که جهان چون بهشت ازوست
هر ذره را ز حسن به از حور عین کند

خورشید چون بساط زمین پی سپر شود
گر حسن بهر شاه رخت اسب زین کند

نبود بحسن چون رخ تو گرچه آفتاب
از لاله روی سازدواز گل جبین کند

در تیر مه زباد خزان نرگس ایمنست
گر در بهار شاخ شکوفه چنین کند

هرگز نکرد دامن وصل ترا بچنگ
الا کسی که دست تو در آستین کند

یوسف رخا تویی که سلیمان ملک حسن
بر خاتم خود از لب لعلت نگین کند

فتنه که تیغ او مژه همچو تیر تست
اندر کمان ابروی شوخت کمین کند

در پیش روی دلبر رومی نژاد ما
آن نقش خوب نیست که نقاش چین کند

همچون مگس زپیش شکر سیف را مران
نحلی ببایدت که گلی انگبین کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.