هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد هجران و دوری از معشوق شکایت می‌کند و تنها راه درمان را وصل به او می‌داند. او از خداوند می‌خواهد که این وصل را ممکن سازد و بیان می‌کند که هیچ‌کس جز معشوق نمی‌تواند نیازهایش را برآورده کند. شاعر حتی از جفاهای معشوق نیز راضی است و عشق او را تا حدی می‌ستاید که جدا شدن از آن را حتی پس از مرگ نیز غیرممکن می‌داند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۲۲۱

آه درد مرا دوا که کند
چاره کارم ای خدا که کند

چون مرا دردمند هجرش کرد
غیر وصلش مرا دوا که کند

از خدا وصل اوست حاجت من
حاجت من جز او روا که کند

من بدست آورم وصالش لیک
ملک عالم بمن رها که کند

دادن دل بدو صواب نبود
درجهان جز من این خطا که کند

لایقست اوبهر وفا که کنم
راضیم من بهر جفا که کند

دی مرا دید داد دشنامی
اینچنین لطف دوست باکه کند

ای توانگر بحسن غیر ازتو
جود با همچو من گدا که کند

وصل تو دولتیست تا که برد
ذکر تو طاعتیست تا که کند

جان بمرگ ار زتن جدا گردد
مهرت از جان من جدا که کند

سیف فرغانی از سر این کوی
چون تو رفتی حدیث ما که کند
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.