هوش مصنوعی: این شعر غم‌انگیز از جدایی و فراق یار سخن می‌گوید. شاعر با تصاویری مانند مرغ نیم‌بسمل، صید خون‌چکان، و آب دیده، درد فراق را توصیف می‌کند. یار از دست رفته و شاعر در اندوهی عمیق فرو رفته است. او از آتش شوق و غم می‌نالد و سرنوشت ناگوار خود را با طبیعت مقایسه می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاطفی عمیق و غم‌انگیز است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و مفاهیم شاعرانه نیاز به درک ادبی نسبتاً بالایی دارد.

شمارهٔ ۲۴۱

ای دل فغان که آن بت چالاک می رود
ما در غمیم و یار طربناک می رود

خوردی شراب وصل بشادی بسی کنون
با زهر غم بسازکه تریاک می رود

چون مرغ نیم بسمل وچون صید خون چکان
دلهای خلق بسته بفتراک می رود

در شاه راه هجر چو عیار بادیه
زر برده مرد کشته وبی باک می رود

چون شبنم آب دیده من در فراق تو
بر گرد می نشیند ودر خاک می رود

چون چشم ابر دیده اختر گرفت آب
از دود آه من که بر افلاک می رود

بر روی روزگار جزو کو رونده یی
کو همچو آب دیده من پاک می رود

اوآب بود وزآتش شوق این دل حزین
بااو دراوفتاد وچو خاشاک می رود

چون دوست عزم کرد همی گوی همچو سیف
ای دل فغان که آن بت چالاک می رود
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.