هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر به توصیف زیباییهای معشوق و تأثیرات عمیق عشق و جمال او بر خود میپردازد. او از عناصری مانند گل، پسته، بادام و شکر برای توصیف زیباییهای ظاهری معشوق استفاده میکند و احساسات خود را در قالب تشبیهات و استعارات بیان میکند. شاعر همچنین به تأثیرات روحی و عاطفی این عشق اشاره میکند و از حسرت و عشق نافرجام خود سخن میگوید.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عاشقانه عمیق و استفاده از استعارههای پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات عاطفی و احساسی ممکن است برای سنین پایین نامناسب باشد.
شمارهٔ ۲۶۷
دوش در مجلس ما بود زروی دلبر
طبقی پر زگل وپسته وبادام وشکر
ذکر آن پسته وبادام مکرر نکنم
شکرش قوت روان بود وگلش حظ نظر
عقل در سایه حیرت شده زآن رو ودهان
که زخورشید فزونست وز ذره کمتر
خط ریحانی بر چهره مشکین خالش
همچو بر برگ سمن بود غبار عنبر
وصف آن حسن درازست ومن کوته بین
بمعانی نرسیدم زتماشای صور
پیش رخسار چو خورشید وی آن مرکز نور
کمتر از نقطه بود دایره روی قمر
هست آن میوه دل نوبر بستان جمال
وندرو جمع شده حسن گل ولطف زهر
خوبی از صورت او بود چوپر از طاوس
حسن از صورت او خوب چو طاوس از پر
از پی حسن بهین همه اجزا شد روی
وز پی روی رئیس همه اعضا شدسر
هردم از آتش حسرت لب عشاقش خشک
دایم از آب لطافت گل رخسارش تر
او توانگر بجمالست وشده خوار و عزیز
ما بر او چو گدا او بر ما همچون زر
اوست پیدا وسرافراز میان خوبان
همچو در قلب سپهدار وعلم در لشکر
سر انصاف بزیر قدم او آورد
سرو اگر داشت قد از قامت او بالاتر
بر جگر تیغ زند غمزه تیر اندازش
دل چون آهنش از رحم ندارد جوهر
سیف فرغانی دلبر بلطافت آبست
نه چنان آب که از وی بتوان کرد گذر
طبقی پر زگل وپسته وبادام وشکر
ذکر آن پسته وبادام مکرر نکنم
شکرش قوت روان بود وگلش حظ نظر
عقل در سایه حیرت شده زآن رو ودهان
که زخورشید فزونست وز ذره کمتر
خط ریحانی بر چهره مشکین خالش
همچو بر برگ سمن بود غبار عنبر
وصف آن حسن درازست ومن کوته بین
بمعانی نرسیدم زتماشای صور
پیش رخسار چو خورشید وی آن مرکز نور
کمتر از نقطه بود دایره روی قمر
هست آن میوه دل نوبر بستان جمال
وندرو جمع شده حسن گل ولطف زهر
خوبی از صورت او بود چوپر از طاوس
حسن از صورت او خوب چو طاوس از پر
از پی حسن بهین همه اجزا شد روی
وز پی روی رئیس همه اعضا شدسر
هردم از آتش حسرت لب عشاقش خشک
دایم از آب لطافت گل رخسارش تر
او توانگر بجمالست وشده خوار و عزیز
ما بر او چو گدا او بر ما همچون زر
اوست پیدا وسرافراز میان خوبان
همچو در قلب سپهدار وعلم در لشکر
سر انصاف بزیر قدم او آورد
سرو اگر داشت قد از قامت او بالاتر
بر جگر تیغ زند غمزه تیر اندازش
دل چون آهنش از رحم ندارد جوهر
سیف فرغانی دلبر بلطافت آبست
نه چنان آب که از وی بتوان کرد گذر
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.