هوش مصنوعی: این شعر عرفانی از سیف فرغانی، به ستایش عشق الهی و تأثیر عمیق آن بر دل و جان می‌پردازد. شاعر از سلطنت عشق بر دل سخن می‌گوید و بیان می‌کند که عقل در برابر عشق ناتوان است. غم عشق، دل را ویران می‌کند و می‌عشق، پیران را از زهد بیرون می‌کشد. شاعر از سوزش عشق و گرمای آن می‌گوید و از وصلت یار به عنوان آسیابی برای جان یاد می‌کند. در نهایت، شاعر از مهر و عشق الهی به عنوان نگینی بر دل سخن می‌گوید که هیچ غیری را بر نمی‌تابد.
رده سنی: 16+ محتوا دارای مفاهیم عمیق عرفانی و استعاری است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات مورد استفاده نیاز به دانش ادبی و عرفانی پایه دارد.

شمارهٔ ۳۴۵

ایا سلطان عشق تو نشسته برسریر دل
بلشکرهای خود کرده تصرف در ضمیر دل

رئیس عقل را گفتم سر خود گیر ای مسکین
چو شاه عشق او بنهاد پایی بر سریر دل

ترا از حسن لشکرهاست ای سلطان سلطانان
که می گیرند ملک جان ومی آرند اسیر دل

درین ملکی که من دارم خراب از دولت عشقت
غمت گو حکم خود می ران که معزولست امیر دل

درآ در خانقاه ای جان ودر ده زاهدانش را
می عشقت که بیرون برد ازو سجاده پیر دل

ز مستان می عشقت یکی همراه کن بااو
که بی این بدرقه در ره خطر دارد خطیر دل

ز سوزن بگذرد بی شک تن چون ریسمان من
اگر مقراض غم رانی ازین سان بر حریر دل

تنور عشق چون شد گرم ازآن رخسار چون آتش
من ناپخته از خامی درو بستم خمیر دل

چو جانرا آسیای شوق در چرخست از وصلت
بده آبی که در افلاک آتش زد اثیر دل

اگر عیسی عشق تو نکردی چاره چشمش
بنور آتش موسی ندیدی ره ضریر دل

درین راهی که سرها را دروخوفست، بر سنگی
نیامد پای جان تاشد غم تو دستگیر دل

ز عشقت خاتمی کردست جان چون سلیمانم
نگین مهر غیر تو بخود نگرفت قیر دل

برین منشور سلطانی بخط سیف فرغانی
برای نام تو از جان قلم سازد دبیر دل

غم عشقت مرا دی گفت داری لشکر جانی ازین
اطفال روحانی که پروردی بشیر دل

اگر دشمن سوی ایشان برآرد نیزه طعنی
کمان همت اندر کش بزن برجانش تیردل
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.