هوش مصنوعی:
این متن به موضوع عشق و تأثیر آن بر جان و دل انسان میپردازد. شاعر از قدرت عشق در زندهکردن دل و جان سخن میگوید و آن را فراتر از سلطنت و قدرت دنیوی میداند. عشق به عنوان نیرویی جهانگیر و حیاتبخش توصیف شده که میتواند حتی مردگان را زنده کند. همچنین، متن بر اهمیت عشق حقیقی و پاک در زندگی تأکید دارد و از خواننده میخواهد تا به دنبال این عشق باشد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و شعری است که درک آن به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۳۴۶
دل نمیرد تا ابد گر عشق باشد جان دل
تن چو جان پاینده گردد گر برد فرمان دل
پادشاه دل جهانگیر و جهان بخش است رو
گر ولایت خواهی ای جان آن دل شو آن دل
آ بدانی کرد نتوانند شاهان جهان
اندر آن کشور که ویرانی کند سلطان دل
عاقبت بر ملک جان منشور سلطانی دهند
هرکه او را در حساب آرند در دیوان دل
چون طبیب فضل دل را دردمند عشق کرد
گر هلاک جان نمی خواهی مکن درمان دل
گوی دولت را جز آن حضرت نباشد جای گاه
شهسوار همت ار بر وی زند چوگان دل
مردگان را همچو عیسی زنده گردانی بدم
خضر جانت ار آب خورد از چشمه حیوان دل
چون تو در دریای غفلت غرقه یی همچون صدف
زآن نمی دانی که گوهر عشق دارد کان دل
غیر عشق ار جان بود در دل منه کرسی او
زآنکه شاه عشق دارد تخت در ایوان دل
دوست ننشاندی نهال عشق خود در باغ جان
در سفال تن اگر برنامدی ریحان دل
تا کند بر جان تجلی روی معنی دار دوست
رسم صورت محو گردان از نگارستان دل
ای دل و جان را ز روی تو هزاران نیکویی
تو دل جانی بدان روی نکو یا جان دل
از رخ خوب تو افگند اسب در صحرای جان
شاه عشق تو که می زد گوی در میدان دل
همچو سوره بر سر جان تاج بسم الله نهد
آیت عشق تو گر نازل شود در شان دل
سیف فرغانی برو شاگردی او کن خواند
یک ورق از علم عشقش در دبیرستان دل
تن چو جان پاینده گردد گر برد فرمان دل
پادشاه دل جهانگیر و جهان بخش است رو
گر ولایت خواهی ای جان آن دل شو آن دل
آ بدانی کرد نتوانند شاهان جهان
اندر آن کشور که ویرانی کند سلطان دل
عاقبت بر ملک جان منشور سلطانی دهند
هرکه او را در حساب آرند در دیوان دل
چون طبیب فضل دل را دردمند عشق کرد
گر هلاک جان نمی خواهی مکن درمان دل
گوی دولت را جز آن حضرت نباشد جای گاه
شهسوار همت ار بر وی زند چوگان دل
مردگان را همچو عیسی زنده گردانی بدم
خضر جانت ار آب خورد از چشمه حیوان دل
چون تو در دریای غفلت غرقه یی همچون صدف
زآن نمی دانی که گوهر عشق دارد کان دل
غیر عشق ار جان بود در دل منه کرسی او
زآنکه شاه عشق دارد تخت در ایوان دل
دوست ننشاندی نهال عشق خود در باغ جان
در سفال تن اگر برنامدی ریحان دل
تا کند بر جان تجلی روی معنی دار دوست
رسم صورت محو گردان از نگارستان دل
ای دل و جان را ز روی تو هزاران نیکویی
تو دل جانی بدان روی نکو یا جان دل
از رخ خوب تو افگند اسب در صحرای جان
شاه عشق تو که می زد گوی در میدان دل
همچو سوره بر سر جان تاج بسم الله نهد
آیت عشق تو گر نازل شود در شان دل
سیف فرغانی برو شاگردی او کن خواند
یک ورق از علم عشقش در دبیرستان دل
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.