۳۰۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶۳

اگر بر درگه جانان چو سگ بسیار می گردم
من از اصحاب آن کهفم بگرد غار می گردم

بسان نقطه یی بودم بصورت مانده دور از خط
چو پیوستم بحرف عشق معنی وار می گردم

درین صحرا بدم جویی کنون دریا همی باشم
درین میزان جوی بودم کنون دینار می گردم

چو سایل بر سرآن کو نه بهر نان همی آیم
چوموسی برسر طور ازپی دیدار می گردم

چو بلبل تا نماید رو گلی اندر بهارانم
زمستان برامید آن بگرد خار می گردم

چودارم در رهش پیدا سری بربسته چون نامه
کنم پادرشکم پنهان وچون طومار می گردم

اگرتو طالبی کاری همی کن زآنکه من باری
زبی سرمایگی مفلس درین بازار می گردم

وگرتو قاصری زین سان زترک سر زبذل جان
تو برخیز ومرا بنشان که من بی کار می گردم

بجان دورم شادیها ولی چون سیف فرغانی
بدل از نعمت غمهاش برخوردار می گردم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.