۳۰۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶۲

نگارا گرد کوی تو اگر بسیار می گردم
چو بلبل صد نوا دارم که در گلزار می گردم

تو قطب دایره رویی ومن در مرکز عشقت
سری بر نقطه بریک پای چون پرگار می گردم

بدان گیسو که صد چون من سراندر دام او دارد
رسن در گردنم افگن که بی افسار می گردم

سر میدان جان بازیست کوی تو (و) اندر وی
محبان در چنین کاری ومن بی کار می گردم

توهمچو گنج پنهانی ومن در جست وجوی تو
درین ویرانها عمریست تا چون مار می گردم

بسی گرد جهان پویان بگشتم من ترا جویان
برای چشمه حیوان سکندر وار می گردم

اگرچه حدما نبود ولی هرگز روا نبود
که تو بادیگران یاری و من بی یار می گردم

چوتو آگاهی ازحالم که شب تا روز در کویت
خلایق جمله درخوابند ومن بیدار می گردم

چو فرهاد ازپی شیرین بحسرت سنگ می برم
بگرد خیمه لیلی چو مجنون زار می گردم

نه گاوم می کشد لکن بزیر بار اندوهت
فغان اندر جهان افگنده گردون وار می گردم

بوصل خود که جان داروست مجروحان هجرت را
جهانی را دوا کردی ومن بیمار می گردم

بسان آسیا سنگم بآب چشم خود گردان
مرا تا دانه یی باقیست در انبار می گردم

چو بلبل گل همی خواهم بسان سیف فرغانی
چو اشتر در بیابانها نه بهر خار می گردم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.