هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر به بیان عشق و اشتیاق بیپایان خود به معشوق میپردازد. او خود را مانند بلبلی در گلزار، پرگاری در دایره عشق، و جویندهای خستهحال توصیف میکند که در جستوجوی معشوق مانند گنج پنهان، عمری را در ویرانهها میگردد. شاعر از فراق و اندوه خود میگوید و از معشوق میخواهد که به وصلش او را شفا بخشد. او خود را مانند فرهاد و مجنون، اسطورههای عاشق پیشه، میداند که در راه عشق رنج میبرد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده است که درک آنها به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات به اساطیر و مفاهیم عرفانی ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامفهوم باشد.
شمارهٔ ۳۶۲
نگارا گرد کوی تو اگر بسیار می گردم
چو بلبل صد نوا دارم که در گلزار می گردم
تو قطب دایره رویی ومن در مرکز عشقت
سری بر نقطه بریک پای چون پرگار می گردم
بدان گیسو که صد چون من سراندر دام او دارد
رسن در گردنم افگن که بی افسار می گردم
سر میدان جان بازیست کوی تو (و) اندر وی
محبان در چنین کاری ومن بی کار می گردم
توهمچو گنج پنهانی ومن در جست وجوی تو
درین ویرانها عمریست تا چون مار می گردم
بسی گرد جهان پویان بگشتم من ترا جویان
برای چشمه حیوان سکندر وار می گردم
اگرچه حدما نبود ولی هرگز روا نبود
که تو بادیگران یاری و من بی یار می گردم
چوتو آگاهی ازحالم که شب تا روز در کویت
خلایق جمله درخوابند ومن بیدار می گردم
چو فرهاد ازپی شیرین بحسرت سنگ می برم
بگرد خیمه لیلی چو مجنون زار می گردم
نه گاوم می کشد لکن بزیر بار اندوهت
فغان اندر جهان افگنده گردون وار می گردم
بوصل خود که جان داروست مجروحان هجرت را
جهانی را دوا کردی ومن بیمار می گردم
بسان آسیا سنگم بآب چشم خود گردان
مرا تا دانه یی باقیست در انبار می گردم
چو بلبل گل همی خواهم بسان سیف فرغانی
چو اشتر در بیابانها نه بهر خار می گردم
چو بلبل صد نوا دارم که در گلزار می گردم
تو قطب دایره رویی ومن در مرکز عشقت
سری بر نقطه بریک پای چون پرگار می گردم
بدان گیسو که صد چون من سراندر دام او دارد
رسن در گردنم افگن که بی افسار می گردم
سر میدان جان بازیست کوی تو (و) اندر وی
محبان در چنین کاری ومن بی کار می گردم
توهمچو گنج پنهانی ومن در جست وجوی تو
درین ویرانها عمریست تا چون مار می گردم
بسی گرد جهان پویان بگشتم من ترا جویان
برای چشمه حیوان سکندر وار می گردم
اگرچه حدما نبود ولی هرگز روا نبود
که تو بادیگران یاری و من بی یار می گردم
چوتو آگاهی ازحالم که شب تا روز در کویت
خلایق جمله درخوابند ومن بیدار می گردم
چو فرهاد ازپی شیرین بحسرت سنگ می برم
بگرد خیمه لیلی چو مجنون زار می گردم
نه گاوم می کشد لکن بزیر بار اندوهت
فغان اندر جهان افگنده گردون وار می گردم
بوصل خود که جان داروست مجروحان هجرت را
جهانی را دوا کردی ومن بیمار می گردم
بسان آسیا سنگم بآب چشم خود گردان
مرا تا دانه یی باقیست در انبار می گردم
چو بلبل گل همی خواهم بسان سیف فرغانی
چو اشتر در بیابانها نه بهر خار می گردم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.