۲۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۷۵

گر کسی را حسد آید که ترا می نگرم
من نه در روی تو، در صنع خدا می نگرم

من از آن توام و هرچه مرا هست تراست
روشنست اینکه بچشم تو ترا می نگرم

خصم گوید که روا نیست نظر در رویش
من اگر هست و اگر نیست روا می نگرم

تشنه ام نیست شگفت ار طلبم آب حیات
دردمندم نه عجب گر بدوا می نگرم

نور حسنیست درآن روی،بدان ملتفتم
من در آن آینه از بهر صفا می نگرم

روی زیبای تو آرام و قرار از من برد
من دگرباره در آن روی چرا می نگرم

هر طرف می نگرم تا که ببینم رویت
چون تو در جان منی من بکجا می نگرم

بحیات خودم امید نمی ماند هیچ
چون بحال خود و انصاف شما مینگرم

مدتی شد که بمن روی همی ننمایی
عیب بختست نه آن تو چو وامی نگرم

سیف فرغانی در غیر نظر چند کنی
گل چو دستم ندهد زآن بگیا می نگرم

ور میسر نشود دیدن رویت چکنم
(می روم وز سر حسرت بقفا می نگرم)
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.