۲۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۵۶

من چو از جان شده ام عاشق آن روی نکو
آخراین عشق مرا با تو سبب چیست بگو

از خودم بوی تو می آید واین نیست عجب
هرچه را با گل وبا مشک نهی گیرد بو

من چو با روی تو همچون مگسم با شکر
بیش همچون مگس ای دوست مرانم از رو

تیر مژگان تراهمچو هدف سازم دل
چون کشی بر سپر روی کمان ابرو

باغ حسن تو مگر کارگه سامریست
گل فسون گرشده اندر وی ونرگس جادو

چون لبت در دهن جام کند آب حیات
خون ازین غصه برآرم چو صراحی زگلو

دست در گردن خود ساعد سیمین ترا
کس ندیدست مگر دولت زرین بازو

سیف فرغانی از شعر عسل می سازد
غم اودر دل تو همچو مگس درکندو

طبع شاعر نکند وصف تو چون خاطر من
آب هرگز نرود راست چو کژباشد جو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.