۲۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳ - مرثیت

راشد از رشد روزگار نیافت
رشد از اینگونه بس فراوان کرد

تن او را که جان دانش بود
فلک جان ربای بی جان کرد

گوهری بود رشکش آمد ازو
در دل خاک از آتش پنهان کرد

ای برادر چگونه شرح دهیم
آنچه بر ما سپهر گردان کرد

هر زیارت ز مال و جاه که بود
ما دو تن را به قهر نقصان کرد

دل ما خود ز حبس بریان بود
دیده ما ز درد گریان بود

صالحی داشتم که شیر نکرد
آنچه او سالها به میدان کرد

چون همی دید کار من دشوار
کار خود را به مرگ آسان کرد

راشدی داشتی تو فرزندی
که همه کار تو به سامان کرد

در ربودش ز تو زمانه دون
تا تو را مستمند و حیران کرد

بد نیارست کرد چرخ بدو
تا تو را در نهفته زندان کرد

زانکه دانست کاین چنین فعلی
با تو جز پای بسته نتوان کرد

تو بر آن راشد آن جزع کردی
که همه کس حکایت آن کرد

داستانی شد آنچه بر صالح
باز مسعود سعد سلمان کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲ - موعظه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴ - ستایش
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.