هوش مصنوعی:
شاعر از غم و اندوه خود به دلیل مرگ محمد خراش میگوید و بیان میکند که رازهایی در دل داشته که با جوشش اشکهایش فاش شدهاند. او به لطافت بهار و شادیهای گذشته اشاره میکند و اظهار میدارد که عمر چنین شادیهایی کوتاه بوده است.
رده سنی:
16+
متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، موضوع مرگ و غم نیاز به سطحی از بلوغ ذهنی برای درک کامل دارد.
شمارهٔ ۷۷ - مرثیت
خون همی بارم از دو دیده سرد
بر وفات محمد خراش
رازها داشتم نهان چون جان
که خرد گفته بود در دل باش
چون مرا خون دیده جوش گرفت
کرد راز نهفته را همه فاش
از لطافت بهار عشرت بود
زین قبل بیشتر نبود بقاش
بر وفات محمد خراش
رازها داشتم نهان چون جان
که خرد گفته بود در دل باش
چون مرا خون دیده جوش گرفت
کرد راز نهفته را همه فاش
از لطافت بهار عشرت بود
زین قبل بیشتر نبود بقاش
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۶ - تلون چرخ
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۸ - مدح
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.