۲۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۷ - مطایبه

دوشم جمازه به کف آمد کش
با بور خویش گفتم جولان کن

الحق معید بچه دیدم
گفتمش گفتگوی به پایان کن

ما را فروش جامه ها کنند
کار سپید چرخ به سامان کن

گفتا تو این ز من نخری دانم
گفتم خرم بهاش تو ارزان کن

ور دل نمی دهدت که بفروشی
اینک به دست سرخ گروگان کن

بشنو ز من گر هوای ما داری
این کن که منت گفتم فرمان کن

گر کارکرد او تو نپسندی
او را بدآنچه خواهی تاوان کن

بر پای جست سرخ بدو گفتم
کاین دردمند را درمان کن

قدش بدید و گفت بنامیزد
از چشم بد جمالش پنهان کن

گفتم که شبروست عسس پیشه
این را بگیر و زود به زندان کن

گفت این به دست من چه کنم این را
گفتم تنور داری بریان کن

چون نیمه ای به حیله درون کردم
گفت ای خدای بر من آسان کن

وقف است بر غریبان این خانه
کت گفت وقف خلق و پیران کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۶ - ثناگری
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۸ - ای خوشا در بوستان با دوستان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.