هوش مصنوعی:
این شعر به ستایش قلم و نقش آن در دست خواجه (صاحب قلم) میپردازد. قلم به عنوان ابزاری قدرتمند توصیف میشود که میتواند باعث عزت، افتخار، و تأثیرگذاری شود. همچنین، شعر به تغییرات و دگرگونیهای قلم در موقعیتهای مختلف اشاره دارد و چگونه میتواند هم رحمت آور باشد و هم تیز و بیرحم. در نهایت، قلم به عنوان یادگار زمانه و ابزاری برای خدمت به ملک و خلق توصیف میشود.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق و استعاری است که درک آن به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند قدرت قلم و نقش آن در جامعه ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
شمارهٔ ۱۲۸ - مدح خواجه ابوالقاسم
ای قلم دست خواجه را شایی
که بر آن دست نامدار شوی
در کف همچو ابر بوالقاسم
تو همی ابر تندبار شوی
درج او نوبهار گردد و تو
دایه بال و نوبهار شوی
پرنگاری و چون شدی افکار
تیز سیر و سخن نگار شوی
گاه در مرغزار عاج ایی
گاه در آبگاه قار شوی
شب شوی گاه و گاه گردی روز
گل شوی گاه و گاه خوار شوی
بند بر پای داری و گه گاه
همچو محبوس در حصار شوی
دیو وارون شود نهان که تو باز
چون شهاب از وی آشکار شوی
آن کمر بند لعبتی که همی
خدمت ملک را به کار شوی
تیغ بی رحمت است سخت و تو باز
رحمت آری که کامگار شوی
ملک را پایگاه چرخ و همی
چون تو با تیغ دستیار شوی
بر عدو نیک تیز خشمی تو
بر ولی سخت بردبار شوی
از برای فروغ خاطر شاه
معدن در شاهوار شوی
چون تو را دست خواجه بردارد
بر همه عز و افتخار شوی
خلق را در هنر پیاده کنی
چون بر انگشت او سوار شوی
یادگار زمانه باد و مباد
که ز دستش تو یادگار شوی
که بر آن دست نامدار شوی
در کف همچو ابر بوالقاسم
تو همی ابر تندبار شوی
درج او نوبهار گردد و تو
دایه بال و نوبهار شوی
پرنگاری و چون شدی افکار
تیز سیر و سخن نگار شوی
گاه در مرغزار عاج ایی
گاه در آبگاه قار شوی
شب شوی گاه و گاه گردی روز
گل شوی گاه و گاه خوار شوی
بند بر پای داری و گه گاه
همچو محبوس در حصار شوی
دیو وارون شود نهان که تو باز
چون شهاب از وی آشکار شوی
آن کمر بند لعبتی که همی
خدمت ملک را به کار شوی
تیغ بی رحمت است سخت و تو باز
رحمت آری که کامگار شوی
ملک را پایگاه چرخ و همی
چون تو با تیغ دستیار شوی
بر عدو نیک تیز خشمی تو
بر ولی سخت بردبار شوی
از برای فروغ خاطر شاه
معدن در شاهوار شوی
چون تو را دست خواجه بردارد
بر همه عز و افتخار شوی
خلق را در هنر پیاده کنی
چون بر انگشت او سوار شوی
یادگار زمانه باد و مباد
که ز دستش تو یادگار شوی
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۷ - توسل
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۹ - مدیح خواجه ابوالفتح
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.