هوش مصنوعی:
شاعر از غمی عمیق و ناگفتنی میگوید که حتی بیان آن با قلم نیز ممکن نیست. این غم مانند غباری از سرکوی معشوق بر چهرهاش نشسته و با اشک نیز پاک نمیشود. ابن حسام به او نصیحت میکند، اما دلش آن را نمیپذیرد.
رده سنی:
16+
متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و غمانگیز است که درک آن برای مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، نیاز به آشنایی با ادبیات کلاسیک و تمثیلهای شاعرانه دارد.
غزل شمارهٔ ۵۷
غمی دارم که وا گفتن نشاید
مرا زان غم به شب خفتن نشاید
غم دُردانه ای دارم که نامش
به الماس قلم سفتن نشاید
غباری کز سرکوی تو دارم
زلوح چهره ام رفتن نشاید
زگریه سوز دل ننشسته کآتش
به آب دیده بنهفتن نشاید
نصیحت می کند ابن حسامم
ولیک از دل پذیرفتن نشاید
مرا زان غم به شب خفتن نشاید
غم دُردانه ای دارم که نامش
به الماس قلم سفتن نشاید
غباری کز سرکوی تو دارم
زلوح چهره ام رفتن نشاید
زگریه سوز دل ننشسته کآتش
به آب دیده بنهفتن نشاید
نصیحت می کند ابن حسامم
ولیک از دل پذیرفتن نشاید
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.