هوش مصنوعی: شاعر از ساقی می‌خواهد شراب لعل‌رنگ بیاورد تا از غم دل رهایی یابد. او معتقد است که لعل لب ساقی، چشمه‌ی نوش است و به چشمه‌ی حیوان نیازی نیست. شاعر به دام زلف ساقی گرفتار شده و راه فراری نمی‌یابد. او قلب خود را به اکسیر مهر ساقی می‌سپارد و از غمزه‌ی او می‌خواهد که او را بکشد، چرا که در عشق، قصاصی برای خون عاشقان نیست. در پایان، شاعر از طبع خود می‌پرسد که آیا توانایی سرودن چنین اشعاری را دارد یا نه.
رده سنی: 16+ متن شامل مضامین عاشقانه و استفاده از استعاره‌های شراب و می‌باشد که درک آن‌ها به بلوغ فکری و شناختی نیاز دارد. همچنین، برخی از واژگان و مفاهیم ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال نامفهوم یا نامناسب باشد.

غزل شمارهٔ ۱۰۶

ساقی بیار لعل مذاب رحیق خاص
باشد که یابم از غم دل یک زمان خلاص

ما را به آب چشمه ی حیوان چه حاجتست
لعل لب تو چشمه ی نوش است در خواص

آنجا که قید زلف تو دام بلا نهد
لَیسَ المَفَرُّ منتفعاً مِنه و المَناص

قلب مرا رواج به اکسیر مهر توست
کز کیمیای آن زر خالص شود رصاص

ما را بکش به غمزه که مفتی درس عشق
بر خون عاشقان ندهد فتوی قصاص

ابن حسام طبع تو پرسیم کرد نیست
مَلاَّت فَاهشک لولایِیَ الخَصاص
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.