هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از عشق و ارادت به معشوق و گذراندن عمر در راه عشق و رسیدن به مقامات معنوی سخن می‌گوید. شاعر خود را پرنده‌ای از گلشن قدس می‌داند که سال‌ها با پرندگان عالم علوی پرواز کرده است. او از دل‌بستگی به معشوق و کشیده شدن به کمند بلای عشق می‌گوید و از کرامت و مهمان‌نوازی معشوق طلب می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان زیر 16 سال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۱۳۵

روز الست جرعه عشقت چشیده ایم
قالو بلی به گوش ارادت شنیده ایم

ما شاهباز گلشن قدسیم و عمرهاست
با طایران عالم علوی پریده ایم

منزلگه خرابه نه ارامگاه ماست
اینجا مقیِّدیم از آن آرمیده ایم

هر دل هوای دانه و دامی دگر کنند
ما دام زلف و دانه خالت گزیده ایم

زآنجا که از کرام امید کرامت است
ما را عزیز دار که مهمان رسیده ایم

در پرده هوای تو بر کارگاه چشم
نقش خیال روی تو نیکو کشیده ایم

ما را ز دل چه جای شکایت که ما بلا
از دل ندیده ایم که از دیده دیده ایم

ابن حسام را به کمند بلای عشق
بر یاد زلف سرکشت اندر کشیده ایم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.