۲۷۴ بار خوانده شده

بخش ۱۳۹ - در مذمت صوفی نمایان ظاهر آرای و معنی گزاران صورت پیرای

حذر از صوفیان شهر و دیار
همه نا مردم اند و مردمخوار

هر چه دادی به دستشان خوردند
هر چه آمد ز دستشان کردند

کارشان غیر خواب و خوردن نی
هیچ شان فکر روز مردن نی

ذکرشان صرف بهر سفره و آش
فکرشان صرف در وجوه معاش

هر یکی کرده منزلی دیگر
نام آن خانقاه یا لنگر

بهر نیل امانی و شهوات
کرده میل اوانی و ادوات

فرش های لطیف افکنده
ظرف های نکو پراکنده

دیگدان کنده دیگ بنهاده
کرده آلات طبخ آماده

چشم بر در که کیست کز ده و شهر
یافته از طریق مردان بهر

گوشت یا آرد آورد دو سه من
تا نشیند به صدر شیخ زمن

سر انبان لاف بگشاید
بر حریفان گزاف پیماید

نکند بس ز مهمل و قلماش
تا به آن دم که پخته گردد آش

هرگز اسباب آش نادیده
نگشاده بر آشنا دیده

بهر آش است آشنایی او
ز آتش دیگ روشنایی او

هر کجا مفسدی مجالی یافت
کامردی را ز شهر سر برتافت

کرد یاد حضور درویشان
که سرم خاک مقدم ایشان

سفره پر نان و فوطه پر خرما
کیسه پر نقل و کاسه پر حلوا

آمد از شهر تا به منزل وی
امردک هم دوان دوان در پی

سر درون زد که السلام علیک
لیتنی دائما اعیش لدیک

شیخ برجست و در جواب سلام
که علیک السلام و الاکرام

در هم آویختند هر دو دغل
به تمنای دستبوس و بغل

امردک نیز پیش شیخ دوید
روی بر دست و پای او مالید

او هم از رحمت مسلمانی
بوسه ای برزدش به پیشانی

بعد ازان شیخ جای خود بنشست
پرسش حال و کار در پیوست

کارتان چیست حال تان چونست
اهل و مال و عیال تان چونست

یک به یک را جواب نیک شنید
رو در آن شخص کرد و زو پرسید

کین پسر می شود تو را فرزند
یا نه شاگرد توست و خویشاوند

گفت ازین هر سه نیست هیچکدام
لیک با ماش نسبتی ست تمام

نسبتی دور دور کرد بیان
که ازان سر کار گشت عیان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۳۸ - در بیان آنکه چون سالک خلیع العذار در مشتهیات نفس و آرزوهای طبع افتاد علامت بعد و امارت طرد اوست از ساحت قرب
گوهر بعدی:بخش ۱۴۰ - حکایت بر سبیل تمثیل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.