۲۸۶ بار خوانده شده

بخش ۳۸ - نصیحتی منجی از فضیحت و ملامت مفضی به سلامت

بشنو ای خواجه این حکایت را
بنگر این دانش و درایت را

تو هم آخر ز جنس آدمیی
با ملک در مقام محرمیی

گر قلم می زنی بدینسان زن
گوهر مکرمت ازین کان کن

ور نه بفکن قلم که از مشتت
باد با او فکنده انگشتت

روی نرم و دل درشت که چه
با درفش زمانه مشت که چه

چند بر جاه و مال لرزیدن
چند وزر و وبال ورزیدن

قصه ظالمان که بشنیدی
کیفر ظلم ها که خود دیدی

هیچ ازان اعتبار نگرفتی
ترک این کار و بار نگرفتی

پیش ازان دم که همچو سگ میری
در ره ظلم تیز تگ میری

آدمی گرد و از سگی باز آی
با صفات فرشته دمساز آی

ور نه ترسم که عالم گذران
با تو هم آن کند که با دگران
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۳۷ - حکایت آن بد سرشت که به صاحب عباد نامه نوشت که فلان مالدار مرده است و از وی مال خطیر مانده و بجز یک طفل صغیر وارثی ندارد و جواب نوشتن صاحب عباد به وی
گوهر بعدی:بخش ۳۹ - حکایت سیاست یعقوب سلطان آن عوان شیرازی را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.