هوش مصنوعی:
این شعر به توصیف زیبایی و جمال میپردازد که به عنوان نمادی الهی و بهشتی تصویر شده است. شاعر با استفاده از استعارههای مختلف مانند خورشید، سرو، و شمع، زیبایی را ستایش میکند و آن را به عنوان آینهای از حقیقت و بیچونی معرفی مینماید. همچنین، اشاره میکند که تنها اهل نظر میتوانند این جمال را درک کنند و دیگران ممکن است به غرض به آن بنگرند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عرفانی و استعارههای پیچیده است که درک آنها ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند 'بیچونی' و 'حقیقت' نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارند.
بخش ۱۶ - در اشارت به حسن
نقش سراپردهٔ شاهیست حسن
لمعهٔ خورشید الهیست حسن
حسن که در پردهٔ آب و گل است
تازه کن عهد قدیم دل است
ای که چو شکل خوشت آراستند
فتنهٔ ارباب نظر خواستند
قد تو سرویست بهشتیچمن
روی تو شمعیست بهشتانجمن
صورت موزون تو نظم جمال
مطلع آن، جبههٔ فرخنده فال
جبههات از نور چو مطلع نوشت
ابرویت از نور دو مصرع نوشت
سطری از ابروی تو خوشتر نبود
لیک کج آمد چو به مسطر نبود
بهر تماشاگری روی خویش
آینه کن لیک ز زانوی خویش
نیست به تو همقدمی، حد کس
سایهٔ تو همقدم توست و بس!
صد پی اگر همقدم فکر و رای
از سرت آییم فرو تا به پای
یک به یک اعضای تو موزون بود
هر یک از آن دیگری افزون بود
جلوهٔ حسن تو در افزونی است
آینهٔ چونی و بیچونی است
قبلهٔ هر دیدهور این آینهست
منظر اهل نظر این آینهست
صورت چونی شده از وی عیان
معنی بیچون شده در وی نهان
جلوهٔ این آینهٔ نوربار
از نظر بیبصران دور دار!
چهره نهان دار! که آلودگان
جز ره بیهوده نپیمودگان،
چون به جمال تو نظر واکنند
آرزوی خویش تمنا کنند
با تو به جز راه هوا نسپرند
جز به غرض روی تو را ننگرند
لمعهٔ خورشید الهیست حسن
حسن که در پردهٔ آب و گل است
تازه کن عهد قدیم دل است
ای که چو شکل خوشت آراستند
فتنهٔ ارباب نظر خواستند
قد تو سرویست بهشتیچمن
روی تو شمعیست بهشتانجمن
صورت موزون تو نظم جمال
مطلع آن، جبههٔ فرخنده فال
جبههات از نور چو مطلع نوشت
ابرویت از نور دو مصرع نوشت
سطری از ابروی تو خوشتر نبود
لیک کج آمد چو به مسطر نبود
بهر تماشاگری روی خویش
آینه کن لیک ز زانوی خویش
نیست به تو همقدمی، حد کس
سایهٔ تو همقدم توست و بس!
صد پی اگر همقدم فکر و رای
از سرت آییم فرو تا به پای
یک به یک اعضای تو موزون بود
هر یک از آن دیگری افزون بود
جلوهٔ حسن تو در افزونی است
آینهٔ چونی و بیچونی است
قبلهٔ هر دیدهور این آینهست
منظر اهل نظر این آینهست
صورت چونی شده از وی عیان
معنی بیچون شده در وی نهان
جلوهٔ این آینهٔ نوربار
از نظر بیبصران دور دار!
چهره نهان دار! که آلودگان
جز ره بیهوده نپیمودگان،
چون به جمال تو نظر واکنند
آرزوی خویش تمنا کنند
با تو به جز راه هوا نسپرند
جز به غرض روی تو را ننگرند
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۵ - حکایت زاغی که به شاگردی رفتار کبک رفت
گوهر بعدی:بخش ۱۷ - در اشارت به عشق
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.