هوش مصنوعی: این شعر از هلالی بیانگر احساس تنهایی، عشق ناکام و حسرت است. شاعر از دوری از معشوق و رنج‌های عشق می‌گوید و از اینکه حتی خاک پای معشوق را هم ندارد، اظهار ناتوانی می‌کند. او از بی‌خودی در راه عشق و از آه‌های سوزان خود سخن می‌گوید و در نهایت، به روزگاری اشاره می‌کند که دور از معشوق، مانند پرنده‌ای در قفس است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و حسرت‌آمیز این شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند ناامیدی و تنهایی نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

غزل شمارهٔ ۶

از آن تنهایی ملک غریبی شد هوس ما را
که روزی چند نشناسیم ما کس را و کس ما را

ز دست ما اگر پا بوس خوبان بر نمی آید
همین دولت که: خاک پای ایشانیم بس مارا

براه محمل جانان چنان بیخود نیم امشب
که هوش رفته باز آید بفریاد جرس ما را

بآب چشم ما پرورده شد خار و خس کویش
ولی گلهای حسرت میدمد زان خار و خس ما را

گر از دل هر نفس این آه عالم سوز برخیزد
کسی دیگر نخواهد ساخت با خود همنفس ما را

ز دست ما کشیدی طره و صد جا گره بستی
که کوته گردد و دیگر نباشد دسترس ما را

هلالی، روزگاری شد که دور از گلشن رویش
فلک دل تنگ میدارد چو مرغان قفس ما را
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.