هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر عاشقانه، از معشوق خود میخواهد که رویش را نشان دهد یا آرزویش را از قلب او بیرون کند. او از زلف معشوق میگوید که مانند رگ جانش است و از او میخواهد که خوی خود را نیکو کند. شاعر خود را خاک کوی معشوق میداند و از شرم معشوق میگوید که گل آبرویش را بر خاک ریخته است. در پایان، شاعر از معشوق میخواهد که بویش را با باد صبا بفرستد تا او دوباره زنده شود.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عاشقانه عمیق و استفاده از استعارههای پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند جان دادن و زندگی دوباره ممکن است نیاز به بلوغ فکری برای درک کامل داشته باشد.
غزل شمارهٔ ۱۳
آرزومند توام، بنمای روی خویش را
ور نه، از جانم برون کن آرزوی خویش را
جان در آن زلفست، کمتر شانه کن، تا نگسلی
هم رگ جان مرا، هم تار موی خویش را
خوب رو را خوی بد لایق نباشد، جان من
همچو روی خویش نیکو ساز خوی خویش را
چون به کویت خاک گشتم، پایمالم ساختی
پایه بر گردون رساندی خاک کوی خویش را
آن نه شبنم بود ریزان، وقت صبح، از روی گل
گل ز شرمت ریخت بر خاک آبروی خویش را
مرده ام، عیسی دمی خواهم، که یابم زندگی
همره باد صبا بفرست بوی خویش را
بارها گفتم: هلالی، ترک خوبان کن، ولی
هیچ تأثیری ندیدم گفتگوی خویش را
ور نه، از جانم برون کن آرزوی خویش را
جان در آن زلفست، کمتر شانه کن، تا نگسلی
هم رگ جان مرا، هم تار موی خویش را
خوب رو را خوی بد لایق نباشد، جان من
همچو روی خویش نیکو ساز خوی خویش را
چون به کویت خاک گشتم، پایمالم ساختی
پایه بر گردون رساندی خاک کوی خویش را
آن نه شبنم بود ریزان، وقت صبح، از روی گل
گل ز شرمت ریخت بر خاک آبروی خویش را
مرده ام، عیسی دمی خواهم، که یابم زندگی
همره باد صبا بفرست بوی خویش را
بارها گفتم: هلالی، ترک خوبان کن، ولی
هیچ تأثیری ندیدم گفتگوی خویش را
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.