هوش مصنوعی:
این شعر از درد هجران، عشق نافرجام و رنجهای عاشقانه سخن میگوید. شاعر از طاقتفرسا بودن دوری معشوق گلایه کرده و آرزوی مرگ میکند. همچنین به ظلم و ستمهای جهان اشاره دارد و از طبیب میخواهد که دیگر زخمهایش را درمان نکند. در پایان، هشدار میدهد که دل به عشق ندهد تا جان به خطر نیفتد.
رده سنی:
16+
متن حاوی مضامین عاشقانهی سنگین، ناامیدی، تمایل به مرگ و اشاره به خشونت (ریختن خون مسلمانان) است که برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است نامناسب یا سنگین باشد.
غزل شمارهٔ ۲۲
ز سوز سینه، هر دم، چند پوشم داغ هجران را؟
دگر طاقت ندارم، چاک خواهم زد گریبان را
بزن یک خنجر و از درد جان کندن خلاصم کن
چرا دشوار باید کرد بر من کار آسان را؟
نمی خواهم که خط بالای آن لب سایه اندازد
که بی ظلمت صفای دیگرست آن آب حیوان را
به زلفت بسته شد دل های مشتاقان، بحمدالله
عجب جمعیتی روزی شد این جمع پریشان را!
کسی چون جان برد زین کافران سنگدل، یارب؟
که در یک لحظه می ریزند خون صد مسلمان را
طبیبا، تا به کی بر زخم پیکانش نهی مرهم؟
برو، مگذار دیگر مرهم و بگذار پیکان را
هلالی، دل منه بر شیوه ی آن شوخ عاشق کش
سخن بشنو و گرنه بر سر دل می کنی جان را
دگر طاقت ندارم، چاک خواهم زد گریبان را
بزن یک خنجر و از درد جان کندن خلاصم کن
چرا دشوار باید کرد بر من کار آسان را؟
نمی خواهم که خط بالای آن لب سایه اندازد
که بی ظلمت صفای دیگرست آن آب حیوان را
به زلفت بسته شد دل های مشتاقان، بحمدالله
عجب جمعیتی روزی شد این جمع پریشان را!
کسی چون جان برد زین کافران سنگدل، یارب؟
که در یک لحظه می ریزند خون صد مسلمان را
طبیبا، تا به کی بر زخم پیکانش نهی مرهم؟
برو، مگذار دیگر مرهم و بگذار پیکان را
هلالی، دل منه بر شیوه ی آن شوخ عاشق کش
سخن بشنو و گرنه بر سر دل می کنی جان را
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.