۳۱۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸

دیدیم ز یاران وفادار بسی را
لیکن چو سگان تو ندیدیم کسی را

قطع هوس و ترک هوی کن، که درین راه
چندان اثری نیست هوی و هوسی را

فریاد! که فریاد کشیدیم و ندیدیم
در بادیه ی عشق تو فریادرسی را

تا از لب شیرین مگسان کام گرفتند
گیرند به از خیل ملایک مگسی را

گر از نظر افتاد رقیبت عجبی نیست
در دیده ی خود ره نتوان داد خسی را

پیش سگش این آه و فغان چیست هلالی؟
از خود مکن آزرده چنین هم نفسی را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.