هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از ناامیدی و تنهایی در عشق می‌گوید. او وفاداری را در دیگران دیده اما در معشوق خود نیافته است. توصیه می‌کند که از هوس و خودخواهی دوری شود، چرا که در مسیر عشق واقعی جایگاهی ندارند. شاعر از نبود فریادرس در بیابان عشق شکایت دارد و اشاره می‌کند که حتی مگسان نیز از لب شیرین بهره می‌برند، اما او محروم مانده است. در پایان، شاعر به هلالی خطاب می‌کند و از او می‌خواهد که حتی به سگ خود نیز آزرده‌خاطر نباشد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از اشارات و استعارات ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم یا سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۲۸

دیدیم ز یاران وفادار بسی را
لیکن چو سگان تو ندیدیم کسی را

قطع هوس و ترک هوی کن، که درین راه
چندان اثری نیست هوی و هوسی را

فریاد! که فریاد کشیدیم و ندیدیم
در بادیه ی عشق تو فریادرسی را

تا از لب شیرین مگسان کام گرفتند
گیرند به از خیل ملایک مگسی را

گر از نظر افتاد رقیبت عجبی نیست
در دیده ی خود ره نتوان داد خسی را

پیش سگش این آه و فغان چیست هلالی؟
از خود مکن آزرده چنین هم نفسی را
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.