هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد دل و رنج‌های عاشقانه خود می‌گوید. او از شمشیر حبیب، بی‌چاره‌گی خود، و درد دلش سخن می‌گوید و از طبیب (یا معشوق) می‌خواهد که چاره‌ای برای دردش بیابد. همچنین، او از غربت و بی‌قدری در حضور رقیب شکایت می‌کند و آرزو می‌کند که رقیب از میان برود. در پایان، هلالی (شاعر) از فراق و حسرت خود مانند بلبل حسرت‌زده برای گل می‌نالد.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عاشقانه عمیق، درد و رنج عاطفی، و اشارات شاعرانه‌ای است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده یا سنگین باشد. درک کامل این متن نیاز به بلوغ عاطفی و آشنایی با ادبیات غنایی دارد.

غزل شمارهٔ ۳۹

سر نمی تابم ز شمشیر حبیب
هر چه آید بر سر من، یا نصیب!

دل بدرد آمد من بیچاره را
چاره درد دلم کن، ای طبیب

ای که گویی: چونی و حال تو چیست؟
من غریب و حال من باشد غریب

تا رقیبت هست ما را قدر نیست
نیست گردد، یارب! از پیشت رقیب

زار می نالد هلالی، بی رخت
آن چنان کز حسرت گل عندلیب
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.