هوش مصنوعی: این شعر از عشق و فراق سخن می‌گوید. شاعر در نوروز، زمان شادی و گردهمایی، از غیبت یار خود می‌نالد. او از بی‌قراری، امید به وصال، و درد جدایی می‌سراید و در جستجوی آرامش و مونسی در شب‌های تاریک است. همچنین، از روزگار سخت و گذر عمر با حسرت یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم ادبی کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۵۰

روز نوروزست، سرو گل عذار من کجاست؟
در چمن یاران همه جمعند یار من کجاست؟

مونسم جز آه و یارب نیست شب ها تا به روز
آه و یارب! مونس شب های تار من کجاست؟

گشته مردم، هر یکی، امروز، صید چابکی
چابک صید افکن مردم شکار من کجاست؟

نیست یک ساعت قرار این جان بی آرام را
یارب! آن آرام جان بی قرار من کجاست؟

سوخت از درد جدایی دل به امید وصال
مرهم داغ دل امیدوار من کجاست؟

روزگاری شد که دور افتاده ام، آخر بپرس
کان سیه روز پریشان روزگار من کجاست؟

بود عمری بر سر کویت هلالی خاک ره
رفت بر باد و نگفتی خاکسار من کجاست؟
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.