هوش مصنوعی: این شعر از هلالی بیانگر درد و رنج عاشقانه و روحی شاعر است. او از لاله‌های سربرآورده از خاک خود به عنوان پاره‌های جگر سوخته یاد می‌کند و درد عشاق را بی‌درمان می‌داند. شاعر به دنبال رهایی از رنج‌های دنیوی است و باغ فردوس را جایگاهی ناپسند برای خود می‌داند. او همچنین به زیبایی معشوق و بی‌وفایی دنیا اشاره می‌کند و در نهایت، به دنبال درمان درد خود با زهر است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به مفاهیمی مانند درد، رنج و زهر نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۶۵

این همه لاله، که سر بر زده از خاک منست
پاره های جگر سوخته ی چاک منست

درد عشاق ز درمان کسی به نشود
خاصه دردی، که نصیب دل غمناک منست

استخوان های من از خاک درش بردارید
باغ فردوس چه جای خس و خاشاک منست؟

همه کسی را به جمالش نظری هست ولی
لایق چهره ی پاکش نظر پاک منست

باغبان، چند کند پیش من آزادی سرو؟
سرو آزاد غلام بت چالاک منست

دی شنیدم که یکی خون مسلمان می ریخت
اگر اینست، همان کافر بی باک منست

دوستان، گر سر درمان هلالی دارید؟
شربت زهر بیارید، که تریاک منست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.