هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از عشق و غم سخن می‌گوید. شاعر بیان می‌کند که در عشق به معشوق، از دنیا بی‌خبر شده و غم عشق را بر هر چیزی ترجیح می‌دهد. او عشق را هدف آفرینش انسان می‌داند و معتقد است بدون عشق، انسانیت معنا ندارد. همچنین، شاعر به جنون عشق و مقایسه‌اش با داستان لیلی و مجنون اشاره می‌کند و تأکید دارد که درد عشق از هر درمانی ارزشمندتر است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه در این شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات فلسفی و ادبی نیاز به دانش و تجربه بیشتری دارد تا به خوبی درک شود.

غزل شمارهٔ ۷۵

در دل بی خبران جز غم عالم غم نیست
در غم عشق تو ما را خبر از عالم نیست

خاک آدم که سرشتند غرض عشق تو بود
هر که خاک ره عشق تو نشد آدم نیست

از جنون من و حسن تو سخن بسیارست
قصه ی ما و تو از لیلی و مجنون کم نیست

گر طبیبان ز پی داغ تو مرهم سازند
کی گذاریم؟ که آن داغ کم از مرهم نیست

بس که سودای تو دارم غم خود نیست مرا
گر ازین پیش غمی بود کنون آن هم نیست

من که امروز هلاک دم جان بخش توام
دم عیسی چه کنم؟ چون دم او این دم نیست

غنچه ی خرمی از خاک هلالی مطلب
که سر روضه ی او جای دل خرم نیست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.