هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و دلدادگی به معشوق سخن می‌گوید و از ناتوانی خود در کنترل احساساتش می‌نالد. او از زلف سیاه و چهره‌ی زیبای معشوق یاد می‌کند و تشنگی عشق خود را بیان می‌دارد. در نهایت، به ناامیدی خود از رسیدن به معشوق اشاره کرده و زیبایی‌های دیگر را در برابر جمال معشوق ناچیز می‌شمرد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه‌ی عمیق و استفاده از استعاره‌های پیچیده است که درک آن‌ها برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، مفاهیمی مانند ناامیدی و تشنگی عشق نیاز به بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۷۷

دگرم بسته ی آن زلف سیه نتوان داشت
آن چنانم که به زنجیر نگه نتوان داشت

تاب خیل و سپه زلف و رخی نیست مرا
روز و شب معرکه با خیل و سپه نتوان داشت

تا کی آن چاه ذقن را نگرم با لب خشک؟
این همه تشنه مرا بر لب چه نتوان داشت

دیده بر بستم و نومید نشستم، چه کنم؟
بیش ازین دیده به امید به ره نتوان داشت

با وجود رخ او دیدن گل کی زیباست؟
پیش خورشید نظر جانب مه نتوان داشت
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.